یکی بود ، یکی نبود، بعد از خدا تو اردکان فقط حاجی کلاهدوزان بود.
مادر زادی توکار خبر بود ، می گن خبر تولد خودش رو هم نه ماه لحظه به لحظه از تو شکم مادرش ، مخابره کرده کیهان بچه ها
من از قبل از تولد در خبر بودم به دنیا آمدم تا تیتر اول در جهان باشم
حاجی عاشق خبره ، هم می گیره ، هم می سازه ، هم می فرسته و گاهی هم پاش بیافته می چاپه ، البته تو چاپیدن خدائیش استاده
حاجی در غلو هم استاده ، استاد کوه کردن کاه خبری ، از دو تا پشفته بارون خبر وقوع سیل تو اردکان را مخابره می کرد و با چپ شدن یک سه چرخه هندونه ، تیتر "" واژگونی 80% از محصولات جالیزی استان در اردکان "" را میزد دنده روزنامه اطلاعات بیخبراز همه جا
بقدری در انتقال اخبار سرعت داره که کابل نوری پیشش لنگ انداخته . بارها بخاطر همین سرعت انتقال اخبار مورد تشویق مقامات قرارگرفته ، مخصوصا جمعه ها ساعت ده صبح که اخبار نمازجمعه را قبل از برگزاری به یزد مخابره می کرده و از زبان امام جمعه هم خودش و هم مسئولین و حتی امام جمعه بی خبر از همه جا را به تقوا ونظم در امور دعوت می کرده
ماشاا... هزار بار ماشا ا... همه فن حریف است ، یه تیم در پیتی از یزد اگه تو اردکان شکست می خورد ، حاجی تیتر می زد واسه روزنامه اطلاعات که : "" یزد در اردکان لوله شد."" والبته همین تیتر حاجی باعث شد تیم یزد لوله شکل بگیره
یه جورایی میشه گفت جاجی پدر خبر قرون وسطایی اردکانه ، حرف حرف جاجیه و انتقاد از حاجی مساویه با تیغ تیز گیوتین بایکوت خبری ، یا با حاجی هستی یا بر حاجی ، انگار معادله کلا دو مجهولیه ویه معلومی که اون معلومم ، خب معلومه ، حاجیه
تو دورانی که هیچ شهری تو استان نمی دونست خبر و خبرنگاری چیه ، حاجی داشت تو تاریک خونه خونش عکس خبری چاپ می کرد ، البته اون زمونا فتوشاپ نبود که سر طرف ببرن بذارن تنه طرف ؛ اما میگن حاجی عکس فرماندار می گرفته وتو تاریک خونه ، شهردار چاپ می کرده .
توکزفوت و فن فتو غافلی نشاید که نامت نهند آدمی
انقلاب صنعتی یا همون توسعه نامتوازن که تو اردکان پا گرفت ، حاجی هم بازارش خوابید ، یه شبه همه شدن خبرنگار ، هر ننه قمری یه موبایل دوربین دار خرید و یه کانال یا وبلاگ اجاره کرد و زد تو کار نون و آب دار خبرنگاری ، بمونه از اینکه این زدن تو کار نون و آب دار ، نون حاجی ما رو هم آجر کرد.
یه عده شدن خبر ببر کدخدا ، یه عده شدن خبرساز کوتوله ، یه جماعت شدن نون خور دلواپسی ، یه عده هم کلا زدن تو کار تشویش اذهان عمومی ، اردکان هم که الی ماشا ا... کلکسیون سیاسته ، همیشه یه عده یا سبز چمنی ان ، یا بنفش کله غازی ،یا زرد قناری ، یا سرخ جگری ، یا این ور بوم ته افتادن ، یا اونور ، یه عده هم که همیشه دولت در سایه ان و توسایه گلش گرفتن
آره ، تواین شهر، انگار نصف النهار سیاست دقیقا از وسط اون رد می شه و اونو به سه بخش نا مساوی تقسیم کرده ، تو اردکان ، یا چپی هستی ، یا راستی و یا کلا ول معطلی ، البته دسته سوم تو اردکان کلا همیشه فاتحه مع الصلوا تن
بپا از حاجی دور نشیم ،
حاجی ما سیاسی نیست اما سیاسی ها رو دوست داره ، مثل نمایندگی متحرک شیرین عسله ، نمی دونم چرا اینهمه حشره همیشه دنبالشن ، تازه ذوق هم می کنه وقتی میگه حشره وچه حالی میدن این حشرات به حاجی
این حشراتی را که می بینی بوووووق هایی به گرد شیرینی
حاجی تو این شهر سر کیه که کلاه نذاشته ، آخ بنازم به اونی که فامیلی براش انتخاب کرد ، کلاهش هم حرفه ای می ذاره ، اونم با دوربینی که هیچ وقت توش فیلم نبوده
خودش میگه سه چهار تا رئیس جمهور ، چهار پنج تا نماینده ، هفت هشت تا فرماندار ، استغفرا... دوسه تا امام جمعه را با همین دوربین بی فیلم ، فیلم کرده
این اواخر که حاجی زد تو کار دیجیتال ، بعد از عکاسی بلافاصله عادت داشت رم دوربینش رو فرمت می کرد تا فردا واسه عکسای جدیدش جا داشته باشه ، میگفت قدیمیا میگن فرمت بره دوربین خوبه
ای که از فرمت من می نالی توندانی که چه حالی دارد
بیچاره اون عکسا که فرمت می شدن و اون آدمایی که چه ژستایی جلو لنزش نگرفته بودن
اما حاجی قصه ما ، اگه حجم رم دوربینشه پایینه، اما حجم دلش بینهایت گیگابایته ، همیشه لبش خندونه و تو این نیم قرن کار خبرنگاریش ، خنده از لباش نیافتاده ، دلش پاکه و نیتش همیشه خیر، حاجی یه نماد ، یه سمبل ، یه مجسمه زنده از عشق به پرخطرترین شغل دنیا، پدری شایسته و همسری فداکار که تو سالهای مریضی زنش حتی یه بار هم خم به ابرو نیاورد تا کسی نفهمه که چه سختیایی داره می کشه
ای که پنجاه رفت و درخوابی مثل حاجی همیشه خندانی ؟
القصه ، خبرنگاری تو اردکان ، کار سختیه ، یا باید دوربینت فیلم نداشته باشه یا قلمت جوهر
البته اگه میخای مثل حاجی نیم قرن دوو م بیاری ، وگرنه همون شب اول حشرات نیشت می زنن
خدانگهدارش-مرداخلاق وخوش مشرب