اردکان من

آرمان شهری بر مدار ایمان ، اخلاق و خرد ورزی

اردکان من

آرمان شهری بر مدار ایمان ، اخلاق و خرد ورزی

تعقل دینی یا دین تعقلی


تعقل دینی یا دین تعقلی

 

موجزی در گرامیداشت اول خرداد ، روز حکیم ملاصدرای شیرازی

 

                                                                                                                                                    نویسنده :  مرتضی عابدی اردکانی


 مقدمه :

بشر را از دیر باز به انحاء مختلف تعریف نموده اند ، اما شاید رساترین تعریف همان باشد که ارسطوئیان از انسان ارائه داده اند، "" حیوان ناطق "" و نطق به اتفاق اهل فن در این تعریف چیزی جز تعقل و خردورزی نمی باشد. انسان موجودی است  هوشمند و براساس همین هوشمندی ، رفتارهای خردمندانه ای از خود بروز می دهدو هرجای زندگی که چراغ هدایت تعقل او به خاموشی گراید ، سرآغازی بر ظهوررفتارهای حیوانی و حتی اسفل از آن نیز می باشد.


پس در مکتب مشاء و به تبع آن در حوزه فکری بسیاری از فلاسفه متقدم و متأخر  ، آنچه فصل ممیز آدمی از غیر آدمی در جنس مشترک حیوانیت ، لحاظ شده است ، همان قوه ناطقه می باشد. اما قبل از اینکه این نوشتار شما را به نقش خرد و تعقل در حوزه معرفت شناسی و ایمان مذهبی رهنمون سازد ، لازم است به تفاوت آرائی ملاصدرا و ارسطو در تعریف و جایگاه عقل پرداخته شود.


نکته مهمی  که نمود واضحی درابتدای این بحث دارد ، تفاوت برداشت از مفهوم وکاربرد " عقل " در مکتب فکری ارسطو و ملاصدرا می باشد ، عقل در مکتب ارسطوئیان تنها برای کشف حقایق از امور محسوس به کار می رود و در حوزه معرفت دینی ، جایگاهی ندارد.


                ملاصدرا ایمان را در ارتباط با حکمت و عقل قرار داده و تعریفی عقلانی یا به عبارتی تعریفی معرفت محور از آن ارائه می کند. ایمان نیرویی عقلانی است که انسان را از قوه یعنی پایین ترین مرتبه ی انسانیت به عالیترین مرتبه و کمال می برد؛ به عبارت دیگر ایمان همان معرفت حقیقی است. بدین ترتیب عقل نیز با عالم الوهیت مرتبط است و از آن کسب اشراق می نماید. این عقل همانند عقل ارسطویی نیست که حقایق را با انتزاع از محسوسات به دست آورد. ملاصدرا ایمان را مانند دیگران عشق یا دلبستگی و اقرار به زبان و تصدیق قلبی در نظر نمی گیرد. او با یکی قرار دادن علم توحید و ایمان حقیقی اعلام می کند که این دو نوری واحد هستند که خداوند بر قلب هر یک از بندگانش که مورد عنایتش قرار گیرند، اشراق می کند و کسب این علم فقط با اقرار زبانی به شهادت حق و یا گفتگو و تکرار و یا پیوند دادن بعضی از دلایل کلامی میسر نمی شود؛ چنانکه اکثر مردم در ظاهر مسلمانند و در باطن مشرک و جزء ملت کفر هستند.  (1)


در واقع ملاصدرا با یکی دانستن ایمان و حکمت و با در نظر گرفتن ایمان به عنوان معرفت، یک فیلسوف است. او به عنوان یک فیلسوف، همراه با دیگر فلاسفه، سعادت را در کسب معرفت به حقیقت از طریق کوشش و کشف عقلی می داند و بدین ترتیب راه خود را از متکلمان و عارفان جدا می کند.   برای او ایمان و عقل از یکدیگر جدا نیستند؛ ایمان به عنوان معرفت به حقیقت همان عقل است که با الوهیت در ارتباط است. البته آراء فلاسفه ی یونانی در تعریف عقل و یا تبیین چگونگی جایگاه آن متفاوت بود، ولی آنان در اینکه کسب سعادت فقط از طریق معرفت به حقایق حاصل می شود، متفق القول بودند. چنانکه حتی افلاطون - که به الوهیت نظر داشت - اعتقاد   را در پایینترین رتبه ی معرفتی قرار می دهد و در کسب حقیقت به آن توجهی ندارد. البته باید توجه داشت که اعتقاد در نظر افلاطون باور به آیینهای اسطوره محور جهانبینی چند ایزدی یونانی بود، که ارتباطی با تفحصهای عقلی و شهود حقیقت نداشت؛ به عبارتی اعتقاد، صرف انجام آیینهای خاص برای ایزدان بود که ارتباطی با معرفت نداشت.


منظور از عقل، عقلی است که حکمت آموخته و با اسرار الهی آشنا شده و از علم دنیوی فراتر رفته و به علم لدنی دست پیدا کرده است. بدین ترتیب به نظر می رسد که ملاصدرا معتقد است در آخرالزمان به جامعه ای از حکیمان می رسیم؛ جامعه ای که نتیجه ی حرکت جوهری انسان به سوی حکمت است. این حرکت همراه با حرکت تاریخ به سوی این جامعه می باشد و انسانیت در انتهای تاریخ به مرحله ای از تکامل می رسد که در آن به غیر از نظر به حقایق چیز دیگری مشاهده نمی شود.


پر واضح است که عقل و ایمان در مکتب صدرایی در تلازمی غیر قابل انکار می باشند و وجود یکی ملازم وجود دیگری بوده و بدون یکی ، تصور دیگری هم ابتر می باشد.


ملاصدرا کوشیده است تا از افراط های متعزله در باب عقل کاسته و در جنگی آشکار ، تفریطهای اشاعره را نیز به سخره گیرد. مکتب او ، مکتبی است برخاسته از شرافت خردورزی و اهمیت دانش در آن . مکتبی که اولین آموزه های دینی آن با دعوت به خواندن و نوشتن و تفکر آغاز می شود .


صدرای شیرازی در شرح کتاب وزین اصول کافی مرحوم کلینی (ره) و در ذیل کتاب عقل و جهل ، به خوبی به تبیین برداشت خود از علم و عقل پرداخته و در مقام شرح به تشریح جایگاه علم ، متعلِّم و متعلَّم پرداخته است.


علم باید آموخته شود و آموزگار آن یا باید خداوند باشد ، بدون یاری گرفتن از بشر در ابتدای امر مانند انبیا و گروهی از اولیاء  و یا باید به واسطه ی یاری ایشان و نشان دادن طریق و آگاه کردنشان به چگونگی سلوک و عمل باشد، چنانکه برای دیگر انسانها چنین است. (2)


پس مبرهن است که علم بی همراهی ذات الهی و وزیدن نفحات انوار قدسی ، به تنهایی ره به  جایی نبرده و چه بسا که موحبات ضلالت آدمی را به جای هدایت فراهم آورد.


لازم به ذکر است که اگر در جاهایی صدرالمتالهین ، تقلید دینی را به نقد کشیده است ، برخاسته از تعریف "" تقلید "" توسط علمای عصر صفوی و دوران زندگی ایشان می باشد.


وی در واکنش بر علیه محیطی که تقلید در تمامی جوانب آن به شدت جایگزین معرفت و تحقیق شده بود، سعی در ترویج عقل گرایی داشته است. از نظر ملاصدرا قرار بر این نیست که انسان همواره همچون فردی کور بماند که باید دست او را گرفت تا راه را پیدا کند. چنین فردی هرچند ممکن است فی الجمله با سلامت مسیر را طی کند، اما مطلوب اصلی دین نیست.


بر همین اساس ملاصدرا همواره دیدگاهی منتقدانه نسبت به بسیاری از علمای عصر خود داشت که در اثر حب ریاست تمایلی به تشویق مردم برای فهم و معرفت نداشتند و همه دین را در دایره تقلید مطرح می‌نمودند. ظاهراً ملاصدرا مخالفتی با مراجعه مردم به مجتهدین برای تقلید فقهی نداشت، بلکه سخنان او اکثراً مربوط به نهادینه شدن تقلید به عنوان خط مشی سلوک دینی در برابر معرفت و عقل بوده است.


پس صدرا با تقلیدی مخالف است که راه تنویر فکر آدمی را بسته و همچون عقالی ، پای سیرعقلانیت انسان را کند و یا حتی  محال سازد.


متاسفانه هرچند برخی چه در عصر صفوی و چه حتی در دوران معاصر ، ملاصدرا را به ضدیت و انکار  تقلید در دین متهم می کنند ، اما بررسی افکار وآراء این حکیم فاضل نشان می دهد که ایشان هرگز با تبعیت  عالم از جاهل هیچ مشکلی نداشته و تنها می خواهد که انسان ها خود را از مرتبه جاهلیت به عالمیت و نورانیت عقلی برسانند.


ملاصدرا عقل گرایی ای را ارائه می کند که همراه با ایمان است؛ به عبارت دیگر عقلگرایی در ایمان و ایمانگرایی در عقل است. این حرکت فردی و تاریخی به نتیجه ای اخروی، منتهی می شود، چنانکه انسانها در پایان امر و به حسب ملکات باطنی خود ذیل یک نوع قرار نمی گیرند و از حقیقت واحد برخوردار نمی گردند. ملاصدرا با تکیه بر روایات اسلامی معتقد است که انسان در عالم آخرت بر اساس خلق و ملکات و اندیشه هایش محشور می شود. هر یک از افراد انسان در حقیقت و باطن امر همان چیزی است که در اندیشه ها و ملکات راسخه ی او می توان یافت. امکان پرورش انواع مختلف و متعدد در انسان وجود دارد و سرانجام انسان به صورت یکی از آنها تعین می پذیرد. (3)


ودرپایان ذکر این نکته شاید خالی از لطف نباشد که  ، اساس معرفت دینی در مبانی فکری ملاصدرا بر مدار عقلی است که خود در بسیاری از امور (نظیر معاد ) به دستگیری منبع الهی سخت محتاج است. این عقل بی مدد ایمان ، ره به جایی نخواهد برد وگویی برای رساندن انسان به کمال ، لازم است اما کافی نیست .

 



منابع :

1-      اسرارالآیات، مقدمه، ص 13؛ ترجمه ی فارسی، ص 27.

2-    شرح اصول الکافی (کتاب العقل و الجهل)، ص 373 و 374؛ ترجمه ی فارسی، ص 345 و 346.

3-    ماجرای فکر فلسفی در اسلام، ج 3، ص 69 و 70.

4-    منبع کلی : خامنه ای، سید محمّد، حکمت متعالیه و تدبیر خانواده بهمراه ملاصدرا و مکتب شیراز (مجموعه مقالات یازدهمین و دوازدهمین همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتألهین شیرازی) (1388)، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول

5-    وب سایت ویکی پرسش ، تقلید از دیدگاه ملاصدرا www.wikiporsesh.ir

6-    برداشت آزاد از :  هانری کربن، ملاصدرا، ترجمه ذبیح الله منصوری ، انتشارات جاویدان، نقل ازسایت حیات اندیشه.