بی تو دیگر آسمان ، آبی نشد.
قلب من خالی ز بی تابی نشد
برای فردا چگونه بنویسم ، وقتی تو نیستی ، وقتی دیگر نه صدایت ، نه نگاهت ونه دستان گرمی هست که مرا چون طفلی خرد ، نوازش کند.
مرا یارای نوشتن برای فردا نیست ، فردایی که تودرآن نیستی ، فردایی که دیگر خانه در نبودت ، جز شیون و حسرت و اندوه ، ارمغانی دیگر ندارد.
نمی خواهم ، نمی توانم ، نمی نویسم ، نمی گویم ..... وهمه این "" ن"" ها را تقدیم وجود رفته ات می کنم ، شاید لختی در مرور دفتر خاطرات خوش با تو بودن ، بار دیگر مفهوم "" پدر"" برایم رنگ و لعابی نو یابد.
جایت خالی است ، در طاقچه عمرم ، در کنج اتاق سرد خاطرات نبودنت و من هرگز فردای بدون تو را قدرت تجسم ندارم.
شاخه گلی را نثار خاک پاکت در تربت همیشه سبزت خواهم نمود . باشد نسیمی ، تو را به عطر خوش "" یاد "" بنوازد.
روزت مبارک پدرم
بند بند هر عمودی مادر است
آنکه می سوزد طبیعی مادر است
کوه درد هر چند پدر باشد ولی
در دل هر کوه زمینی مادر است !