مصاحبه گر: ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود روی زمین افتاد و زمزمه می کرد دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش داشت اخرین نفساشو ازش پرسیدم این لحظات اخر چه حرفی برای مردم داری با لبخند گفت:
از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن.عکس روی کمپوت ها رو نکنن گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو با همون طنازی گفت.. آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...
یادشان همیشه گرامی باد.
.
جناب عابدی من این مطلبو چندین سال پیش خونده بودم و خیلی خوشم اومده بود اون موقع ،الان یادوخاطره ی اون روز برام تداعی شد.ممنون.
خاطرات جبهه وآن روزها زنده کردی خداپدرت رارحمت کند.