نه در صحرای گرم کربلا
که در هیاهوی سرد طبل ودهل هایی که مدام گوش تنمان را می آزارند
و
هرگز گوش دلمان را بیدار نمی سازند
گاه حسین را گم می کنیم:
در جهالت های هزاروچهارصد ساله خود
درفریب
ریا
تظاهر و...
آنگاه که از حلقوم سرخش فریاد بر می آورد : اگر دین ندارید ، آزاده باشید
در ترک واجباتی که فدای مستحبات می کنیم و در فوران گناهی که در کف خیابان به جای عشق ، تقدیم وجودش می کنیم.
در میان همه دنیایمان ، در میان حجم انبوه منیت ها و خودکامگی هایمان ، بی آنکه بدانیم "" امام الگو "" یعنی چه !!
آنگاه که تنها دلخوشیمان نوشتن نامش بر در و دیوار شهر و یا فشاندن چند قطره رنگ قرمز پشت شیشه ماشینمان !!!
بی آنکه بکوشیم تا بدانیم "" اسوه "" است . "" امام "" است و "" مقتدا""
بهوش
راه را گم نکنیم