اردکان من

اردکان من

آرمان شهری بر مدار ایمان ، اخلاق و خرد ورزی
اردکان من

اردکان من

آرمان شهری بر مدار ایمان ، اخلاق و خرد ورزی

برای تو



بی تو دیگر آسمان ، آبی نشد.



قلب من خالی ز بی تابی نشد



 


برای فردا چگونه بنویسم ، وقتی تو نیستی ، وقتی دیگر نه صدایت ، نه نگاهت ونه دستان گرمی هست که مرا چون طفلی خرد ، نوازش کند.


مرا یارای نوشتن برای فردا نیست ، فردایی که تودرآن نیستی ، فردایی که دیگر خانه در نبودت ، جز شیون و حسرت و اندوه ، ارمغانی دیگر ندارد.


نمی خواهم ، نمی توانم ، نمی نویسم ، نمی گویم  ..... وهمه این "" ن‌"" ها را تقدیم وجود رفته ات می کنم ، شاید لختی در مرور دفتر خاطرات خوش با تو بودن ، بار دیگر مفهوم "" پدر"" برایم رنگ و لعابی نو یابد.

جایت خالی است ، در طاقچه عمرم ، در کنج اتاق سرد خاطرات نبودنت و من هرگز فردای بدون تو را قدرت تجسم ندارم.


شاخه گلی را نثار خاک پاکت در تربت همیشه سبزت خواهم نمود . باشد نسیمی ، تو را به عطر خوش "" یاد "" بنوازد.


 

روزت مبارک پدرم